Thursday, July 28, 2005 8:33 AM
|
گوشيمو فروختم... دوربين ديجيتالمو فروختم... mp3 player امو فروختم... يک چيز هم گذاشتم روش و اين سياه ماماني کوچولو به علاوه ۲۵۶ مگ مموري استيک دو خريدم که کار هر سه تاي قبليو ميکنه بهتر از خودشون... طراحيش هم که sophisticated به معناي واقعي کلمه... اين روزا همش دارم با اين ور ميرم و حال ميکنم... خيلي دوسش دارم :)
|
Permalink ▫
|
The Hours
Wednesday, July 20, 2005 2:28 PM
|
زيبايي هرزه است. من پول را بيشتر دوست دارم.
|
Permalink ▫
|
2:14 PM
|
همسايه عمه ام يک دختر کوچولوي بامزه ۴ ، ۵ ساله دارن که هر روز مياد خونه ي عمم اينا... از اون دختر کوچولوهاي با مزه که موهاي فرفري و چشماي شيطون دارن و يک کم هم سبزه هستن و ادم دوست داره گازشون بگيره. امروز که رفته بوديم خونه ي عمم اين باز اومد... بعد بحث سر سوسک و اينا بود يه دفعه بلند گفت: «ما سوسک زياد داريم... يه بار يه سوسکه رفت تو کرست مامانم» همه ترکيدن از خنده. گويا قبلا هم تعدادي اسرار خانوادگي شون رو اين بچه شيرين زبون فاش کرده بوده :))
و در اين حکايت درسي باشد براي شما که بچه ي خود را زياد خانه ي ملت نفرستيد و هوش و حافظه کودکان را هرگز دست کم نگيريد.
|
Permalink ▫
|
«نه به خاطر خودش... به خاطر اسمش...»
Friday, July 08, 2005 2:30 PM
|
اين باحالترين پادکستي بود که تا حالا گوش دادم... هم داستانش بامزه هست هم شيوه تعريف کردنش..
|
Permalink ▫
|
For a few dollars more
Monday, July 04, 2005 1:53 PM
|
همه جوره تا حالا پول درآورده بوديم جز اين يکي...
ديشب يکي از دوستاي قديميم زنگ زد گفت امير يکي هست امتحان فلان درسو داره و هيچي هم بلد نيست.. اگه جاش امتحان بدي فلان قدر پول ميده.
هيچي ديگه.. گفتم سرفصلاي امتحانشون چيه.. من اون درسو ۲ ترم پيش پاس کرده بودم. سريع نشستم دوره کردم و فقط اميدوار بودم که استادشون شيوش فرق نکنه.
امروز ظهر هم اومد دنبالم و رفتم جاش امتحان دادم... البته انقدري که انتظار داشتم خوب نشد ولي حتما پاس ميشه.
ها ها ها ها ها ها...
|
Permalink ▫
|
Saturday, July 02, 2005 3:34 PM
|
به خانوادت ميرسي؟ مردي که به خانوادش نرسه مرد نيست...
|
Permalink ▫
|
|
|