Cognitive Dissonance
Tuesday, February 23, 2010 6:22 AM
یکی از سوالاتی که همیشه ذهن من رو درگیر کرده بوده این هست که چرا بعضی آدمهایی که در باهوش بودنشون شکی وجود نداره اعتقادات مذهبی یا سیاسی دارن که ازشون بعید به نظر می رسه. البته منظور من این نیست که هر کسی مثل من فکر نمی کنه عقاید غلطی داره ولی بعضی از عقاید هستند که به هیچ صورتی قابل دفاع نیستند.
دیروز توضیح نصفه نیمه ای برای این سوال پیدا کردم.
مفهومی در در روانشناسی وجود دارد به اسم Cognitive Dissonance که می توان ترجمه اش کرد ناهنجاری شناختی.
منظور از شناخت (cognition)، برداشتی هست که از خود، رفتارهای خود و پیرامون خود داریم و نظرات، عقاید، ارزشها و رفتارهای ما (به علاوه چیزهای دیگر) را شامل می شود.
وقتی بین 2 تا از المانهای شناختی ناسازگاری وجود داشته باشه، میگوییم ناهنجاری شناختی داریم. مثلا یک نفر میدونه سیگار براش ضرر داره و از طرف دیگه سیگار میکشه.
افراد همیشه تلاش میکنند این ناسازگاری ها رو به حداقل برسونن. کلی (1969) میگه از بین بردن این ناسازگاریها برای فرد لذتبخش هستند.
برای کاهش ناهنجاری شناختی، تاکتیکهای متفاوتی وجود داره:
1. می توانیم یکی از المانها را به نفع دیگری طوری تغییر بدهیم که ناهنجاری از بین بره. مثلا در مثال فرد سیگاری که میدونه سیگار براش ضرر داره، باید سیگار رو ترک کنه. به این راه حل پذیرش واقعگرایانه گفته میشه.
2. راه دیگر این هست که عناصر جدیدی رو به شناختمون اضافه کنیم: مثلا نقدهایی رو بخونیم که تحقیقاتی که سرطان و سیگار کشیدن رو مرتبط میدونن، رد میکنن. میتونیم از اطلاعاتی که باعث ناسازگاری میشن اجتناب کنیم: مثلا با آدمهای غیرسیگاری معاشرت نکنیم، به اخطارهایی که روی پاکت سیگارها درج شده بی اعتنایی کنیم یا مقالاتی که درباره ارتباط سیگار و سرطان هست نخونیم. به این راه حل، hostility گفته میشه.
اگرچه راه اول منطقی تر به نظر میرسه ولی بی هزینه نیست: فرد باید لذت سیگار کشیدن رو از دست بدهد. در مورد چیزهایی که به مذهب و اعتقاد مربوط میشن، هزینه تغییر عقیده، دچار شدن به بحران هویت شدید است. چیزی که اکثر ما در دوران بلوغ (که نظریه ای که درباره دنیا داشتیم متحول شد) تجربه کردیم و دیگر میلی به گذار از اون نداریم.
(البته مفهوم بحران هویت زیاد برای من ملموس نیست.)
با این توضیحات میشه تا حدودی توضیحی درباره سوالی که در اول نوشته مطرح کردم فهمید. این آدمها در محیط خانواده یا جامعه اعتقاداتی درشون شکل گرفته. بعدا که با شواهدی دال بر منطقی نبودن این عقاید روبرو شدن، برای کاهش ناهنجاری شناختی به جای تغییر دادن عقیده، راه حل دوم (hostility) رو انتخاب کردن.

نوشته تقریبا خلاصه ای هست از این مقاله.
Permalink   

لینکها:
صفحه اول وبلاگ    بالاترین

لینکدونی:

وبلاگها:

جدیدترین پستها:
از وقتی که دور از خانواده زندگی میکنم به آشپزی و د...     ّFloor Exercise     یکی از چیزهای مورد علاقه ی آدمهای علاقمند به متافی...     Cognitive Dissonance     گوش کنیدمتنش     David Frost: Are you really saying the President c...     چرا از مرگ ندا بیشتر اندوهگین می شویم؟     Hometown GloryRound my hometownOoh the people I’ve...     ENEMY: I don't have to ask. You brought them here....     finger quote    

آرشیو:
May 2005     June 2005     July 2005     August 2005     November 2005     February 2006     March 2006     April 2006     May 2006     June 2006     July 2006     August 2006     September 2006     October 2006     November 2006     December 2006     January 2007     February 2007     March 2007     April 2007     May 2007     June 2007     July 2007     August 2007     September 2007     October 2007     January 2008     February 2008     March 2008     April 2008     July 2008     August 2008     September 2008     October 2008     November 2008     January 2009     April 2009     May 2009     June 2009     November 2009     February 2010     October 2010     May 2012     July 2012     Current Posts