Thursday, November 30, 2006 4:12 PM
واقعا این سریال Dead Like Me از همه نظر فوق العاده هست. الان برای بار چندم هست که دارم نگاه میکنم و لذت میبرم.
مخصوصا روابط جورجا (قبل از مردنش) و خواهر کوچیکش رجی با پدر و مادرشون خیلی طبیعی و قابل درک از کار در اومده.

یکی از اپیزودهاش که خیلی خیلی دوست دارم Vacation هست اسمش. خیلی تکان دهنده هست این اپیزود مخصوصا آخرش که Mason میفهمه آخرین فکر Daisy قبل از مردنش چی بوده و کلی دلش براش میسوزه و ... تعریف کنم فایده نداره چون شخصیت هاشو نمیشناسین. قبلا هم گفتم و باز هم میگم این سریال رو حتما گیر بیارین و ببینین.
Permalink   


Wednesday, November 29, 2006 2:29 PM
اون روزی رو میبینم که بعد از مساوی کردن با مالدیو مردم برای شادی تو خیابونا بریزن.
Permalink   


Sunday, November 26, 2006 12:53 PM
http://pastoo.blogspot.com/2006/11/blog-post_405.html
Permalink   


Saturday, November 25, 2006 7:34 AM
مردی که تنها اس-ام-اس هایی که دریافت می‌کند اعلام تاریخ قرعه کشی بانک کشاورزی و نرخ سود جدید بانک اقتصاد نوین است و تنها ایمیلی که دریافت میکند اسپم است! البته حقش است چون خودش اینجور خواسته! تا ببینیم چقدر دوام میاورد.
Permalink   


Friday, November 24, 2006 2:28 AM
Robota lyublyu! robota lyublu!
Permalink   


2:07 AM
درمانها و عملهای جراحی زیبایی و ترمیمی (جراحی بینی، ارتودنسی، ...) از یک نظر چیزهای خوبی هستند. یکی از دخترهای ورودی سال بعد از ما در دانشگاه در ۲ سال اول دختر خجالتی و با اعتماد به نفس کم بود ولی بعد اینکه بینی‌ش را عمل کرد دختر معاشرتی و با اعتماد به نفسی شد و من براش خوشحال شدم.

ولی مساله این عملها از نظر من، این هست که این عملها ظاهر فرد را درست میکنند ولی ژنها و ويژگی های وراثتی بدون تغییر باقی می مانند. این باعث گمراه کردن «انتخاب طبیعی» خواهد شد.

انتخاب طبیعی یک اصلاح نژاد برنامه ریزی شده توسط طبیعت است و در آن ویژگی های نامطلوب افراد، از طریق انتخاب نشدن آنها برای تولید مثل، در نسلهای بعد حذف می شوند.

فرض کنید به هر دلیلی مردم از افراد با بینی بزرگ یا دندانهای کج و معوج خوششان نمی آید. بنابراین با آنها ازدواج یا تولید مثل نمی کنند و در نسلهای بعدی به تدریج این عیوب از بین می رود.

اما جراحی های زیبایی باعث می شود فرد برای تولید مثل انتخاب شود اگرچه ژنهای او عیوب قبل از عمل را به نسل بعد انتقال خواهند داد. بنابراین این عملها باعث به هم ریختن برنامه بهبود نسل بشر و تاخیر در تولد انسان برتر خواهد شد.

از این رو بر هر انسانی واجب است شریک تولید مثل خود را بر اساس معیارهای قبل از عمل او انتخاب نماید.
Permalink   


Wednesday, November 22, 2006 1:06 PM
یکی دیگر از چیزای آدمیزاد که برام جالبه:
فرض کنید وایسادید یا نشستید یک جا. بعد یک دفعه یک احساسی که نمیدونم چیه به آدم دست میده و آدم برمیگرده میبینه که یکی داره به آدم نگاه میکنه. در حالی که قبل از اینکه برگردی اصلا اون فرد در حوزه دیدت نبوده و علت برگشتنت حرکت طرف نبوده.

تعداد دفعاتی که این برام اتقاق افتاده چه وقتی که خودم داشتم به کسی نگاه میکردم و اون متوجه شده، و چه کسی به من نگاه میکرده و من متوجه شدم، بیشتر ار اون هست که تصادفی فرضش کنم.

آیا وقتی ما به کسی نگاه میکنیم انرژی به طرفش میفرستیم و اون به سمت منبع انرژی برمیگرده؟
آیا این ویژگی رو از نیاکان جنگل نشین خود به ارث بردیم که به این توانایی برای احساس شیر و ببری که بی سر و صدا از پشت بهشان خیره شده بود و آماده حمله می شد نیاز داشتند؟
Permalink   


12:39 PM
نمیشه انکار کرد که یکی از بزرگترین وسوسه های وبلاگی پز دادن هست. همه ما دنبال موقعیتی هستیم که در وبلاگمون باهوش بودن، پولدار بودن، موفق بودن، popular بودن و... رو به رخ بکشیم. خود شما هم اگر وبلاگ مینویسید اگر فکر کنید موارد زیادی به خاطر میارید که قصد پز دادن داشتید (ممکن است در مقابل این وسوسه مقاومت کرده باشید که در این صورت آفرین دارید)

نکته مهم در پز دادن وبلاگی این هست که هر چی غیر مستقیم تر باشه بهتره.
بارها مطالب طولانی در وبلاگها دیدم که حاضرم قسم بخورم هدف نویسنده از کل مطلب یک اشاره کوچک به موردی که قصد داشته پزشو بده در لابلای مطلب بوده.

مثال:
«ما یک همسایه داریم که وزیر فلان هست. همیشه ۱۰ تا مامور جلو خونشون نگهبانی میدن.. البته خوبیش به اینه که چون اینا اینجان هیچ وقت برق یا آب ما قطع نمیشه...»

جمله بالا ظاهرا توصیفی ساده از یک همسایه هست. ولی غرض اصلی نویسنده اینست:
«همانطور که میدونید وزیر وزرا در جاهای اعیانی شهر ساکن هستند. ما همسایه وزیر هستیم. پس ما اعیان نشین هستیم.»

گاهی ممکنه این پز به صورت عکس گذاشتن در وبلاگ باشه که نشون میده شما ناخنهای پای زیبا و لاک زده ای دارید یا کافی شاپهای باکلاسی پاتوق شماست.

فقط یک توصیه دارم.. اگر میخواید پز بدید لااقل پز چیزی رو بدید که ارزششو داشته باشه... سیاه کردن چندین خط فقط برای اینکه نشون بدید در پارکینگتون ریموت داره، یا دوست خارجکی دارید فقط نشانگر تازه به دوران رسیدگی شماست و نتیجه معکوس هدف شما را در پی خواهد داشت.


انگیزه: لینک خدای هودر به مطلب یکی از وبلاگها با این متن:
آیم سو کول گایز! لوک ات می. آی درینک کپوچینو ات استارباکس اند آی کن ایون اسپیک اینگلیش ویت خارجیز.
Permalink   


Monday, November 13, 2006 9:42 AM
من خیلی وقتا چیزای احمقانه گوگل میکنم. از این به بعد بعضی هاشو با شما shareمیکنم.
گوگل ۱
گوگل ۲
Permalink   


9:19 AM
یکی از چیزهای آدمیزاد که برام جالب هست روابط دو طرفه ای هست که روی آدم صدق میکنه.
مثلا آدم وقتی احساس خوبی داره لبخند میزنه. برعکسش هم درسته اگر الکی لبخند بزنه احساس خوبی پیدا میکنه.
اگر آدم اعتماد به نفس داشته باشه شونه‌شو عقب میگیره. و اگر آدم شونه‌شو عقب نگه داره احساس اعتماد به نفس میکنه.
Permalink   


Saturday, November 11, 2006 2:58 PM
به راستی که او «علیرضا نفهم» هست نه فهیم...
Permalink   


Friday, November 10, 2006 3:17 PM
...
You wanna fuck with Saman Willie?
So you've won a free ticket to hell man!
...
continue...
Permalink   


Tuesday, November 07, 2006 3:34 PM
الگوی من در زندگی ام Terrance & Philip می باشند
Permalink   


Monday, November 06, 2006 11:19 AM
قسمتی از سریال کلانتر

دختری چند روز است به همراه یک پسر از خانه فرار کرده. خانم پلیس کیس کامپیوتر دختر را تحویل گرفته و کسانی که دختر با آنها چت کرده نام می برد.

خانم پلیس: آیناز... یکی هم هست به اسم رمبو ۱۹۷۵
آقای پلیس: ۱۹۷۵... احتمالا سال تولدش هست.
کلانتر: سروان.. توی لیست سابقه دارها نگاه کن ببین کسی که ملقب به رمبو باشه و ۲۷ ساله باشه پیدا می کنی.
Permalink   

لینکها:
صفحه اول وبلاگ    بالاترین

لینکدونی:

وبلاگها:

جدیدترین پستها:
از وقتی که دور از خانواده زندگی میکنم به آشپزی و د...     ّFloor Exercise     یکی از چیزهای مورد علاقه ی آدمهای علاقمند به متافی...     Cognitive Dissonance     گوش کنیدمتنش     David Frost: Are you really saying the President c...     چرا از مرگ ندا بیشتر اندوهگین می شویم؟     Hometown GloryRound my hometownOoh the people I’ve...     ENEMY: I don't have to ask. You brought them here....     finger quote    

آرشیو:
May 2005     June 2005     July 2005     August 2005     November 2005     February 2006     March 2006     April 2006     May 2006     June 2006     July 2006     August 2006     September 2006     October 2006     November 2006     December 2006     January 2007     February 2007     March 2007     April 2007     May 2007     June 2007     July 2007     August 2007     September 2007     October 2007     January 2008     February 2008     March 2008     April 2008     July 2008     August 2008     September 2008     October 2008     November 2008     January 2009     April 2009     May 2009     June 2009     November 2009     February 2010     October 2010     May 2012     July 2012     Current Posts