finger quote
Monday, April 27, 2009 1:13 PM
|
برای انجام این کار دو دست خود را نزدیک گوش خود برده و ۲ انگشت اشاره و میانی را به بالا و پایین تکان می دهید. با این کار دو علامت نقل قول (" ") در دو طرف سر خود ایجاد می کنید و اعلام میکنید کلماتی که در این زمان بر زبان می رانید نقل قول هستند و نظر خود شما نیستند (احتمالا حتی خلاف نظر شما هستند)
به نظر من این حرکت ضایع است و خوشحالم که فعلا در فرهنگ ما وجود ندارد.
|
Permalink ▫
|
خاطره دکتر حسابی و سیزده به در
Friday, April 10, 2009 3:06 AM
|
یک سال سیزده به در پروفسور حسابی انیشتین، نیوتون، لایبنیتز، پوئنکره و دیگر دانشمندان معاصر و غیرمعاصر را دعوت کرد تا سیزده را وسط چمنهای محوطه دانشگاه پرینستون به در کنند.
وقتی آنها رسیدند دکتر حسابی شروع به درست کردن جوجه کباب کرد. انیشتین محو درست کردن جوجه کباب شده بود و پس از مدتی گفت: این ذغالها خورشید هستند و سیخ مثل زمین است که دور خودش می چرخد. اکنون می فهمم که نیاکان شما ده هزار سال پیش منظومه شمسی را با تقریب خوبی مدل کرده بودند.
بعد از صرف نهار دانشمندان دو گروه شدند و گل کوچک بازی کردند و دکتر حسابی بعد از یک-دو با انیشتین با یک ضربه سهمگین دروازه حریف را باز کرد. در این زمان انیشتین گفت اکنون تفاوت فوتبال تکنیکی کشوری با تمدن ۱۰ هزار ساله را با فوتبال خشک کشورهای تازه به دوران رسیده غربی می فهمم و به ایران لقب برزیل آسیا داد.
عصر موقع خوردن میوه، پروفسور حسابی گیتارش را دست گرفت و آهنگ «اگه یه روز بری سفر» را زد که اشک در چشمان انیشتین حلقه زد و گفت به یاد روزهای اولیه مهاجرتم به آمریکا افتادم و اکنون تفاوت موسیقی فاخر ایرانی با وحشیبازی که تحت نام موسیقی در غرب عرضه میشود می فهمم.
بعد از پایان مراسم، انیشتین خواهرش و دکتر حسابی را به یک کلاس خالی برد و گفت دلم می خواهد خواهرزاده ام خون ایرانی در رگهایش جریان داشته باشد.
در تمام طول مراسم بقیه مهمانان (به جز انیشتین) مثل سیاهی لشکرها فقط با هم حرف میزدند و پروفسور حسابی در شان خود نمی دید با کسی جز انیشتین حرف بزند.
از خاطرات دکتر ایرج حسابی پسر پروفسور حسابی
|
Permalink ▫
|
|
|