You know what they say about me? I suck!
Monday, June 06, 2005 2:52 PM
گزارش بازي ايران - کره شمالي طي يک عمليات «نبش قبر» به جناب بهرام شفيع واگذار شد.
انقدر چرت و پرت گفت که ميخواستم کلمو بکوبم به ديوار. حتي ميخواستم به روابط عمومي صدا سيما زنگ بزنم فحش بدم که اينکارو نکردم.

اين هم بعضي واکنشها به گزارش افتضاح شفيع:


هر چند كه مدت زيادي بود به لطف خدا و مسوولين صدا و سيما گزارش هاي كسالت بار و خواب آور او را نشنيده بوديم،اما تصميم عجيب گروه ورزش شبكه ي سوم سيما مبني بر انتخاب بهرام شفيع(رييس فدراسيون هاكي) براي گزارش اين بازي، باعث شد تا 90 دقيقه سخنان شفيع را كه در مورد هر چيزي بود به غير از فوتبال، تحمل بكنيم.

دقايقي كه از بازي گذشت، اين گزارشگر قديمي كه از زمان تلویزيونهاي سياه و سفيد مشغول گزارش است، به قرائت انشاي خود ادامه مي داد و براي تماشاگران اين بازي را كسالت بار توصيف مي كرد. گويي اين گزارشگر به مثال بازي هلند-بلژيك در سال 1998 هر زمان كه دچار كم خوابي شده باشد، بازي را كسالت بار عنوان مي كند...

ادامه...



"گلاب به روتون این شفیع از کدوم .... پیداش شده بود؟!"
"واقعا به اين مي گن گزارشگر ! .. ياد بگيريد !!
يار شماره ي 1 .. ابراهيم ميرزاپور !!"
"اي الهي شفيع رو كفن كنن
حالم به هم خورد ياد جام جهاني 94 و حذف ايران افتاده بودم
اين اصطلاح تيري كه از جله كمان جدا ميشه رو به كار برد ؟
من صدا رو خفه كرده بودم "
"همه ي تماشاچي ها در صفوف منظم خود نسبت به تيم خودشون اقدام مي كنن!!
من كه چشام رو بسته بودم فقط از گزارش لذت مي بردم !!!!!"
"ميخواستن يكي گزارش كنه كه حال همه رو بگيره. حالم به هم خورد. يه سري جفنگيات داره به هم ميبافه. تازه عليرضا كريمي هم جز تيم ايران شده!!! "
"تماشاچيان كره دارن با لبخند تيمه خودشون رو تشويق مي كنن! .. معلـوم نيست براي چي مي خندن !"
"حالا علي كريمي از دست بازيكنان حريف جدا مي شه ولي خودش خودش رو از دست مي ده ! "
" علي كريمي توپ رو داره ..! "
" ياره شماره ي 12 ما .....(مشغول جستجو براي يافتن نام) ...... زندي .. "
[در حالي كه تصوير علي دايي پس از ضربه ي سر نشون داده مي شه] : " حالا نزديك بود كه يك اتفاق عجيب رخ بده و رضايي دو گله بشه ! .. بـله .. ضربه رو مي بينين كه علي دايي زد .. ولي نمي دونم چرا كارگردان تصوير رضايي رو نشون داد ! "
" كارگردان تلويزيوني چقدر خوب تشخيص داد كه گل محمدي اين ضربه رو خواهد زد و او رو به تصوير كشيد " [در حالي كه ضربه رو دايي زد!]
"بده براتون لطيفه! تعريف ميكرد حوصلتون سر نره! "
"شفيع افتضاح بود "
"من كه خوابم گرفته بود!"
"شفيع = پياده روي روي اعصاب !"
"شفيع = يورتمه روي اعصاب
هنوز موندم چرا بعد اين همه مدت يهو پيداش شد"
"نميدونم چرا اين جمله رو نزديك به 10 بار تكرار كرد: تكليف ما روز چهارشنبه مشخص ميشه!
اونقدر اطلاعات عموميش كمه كه مجبوره هر حرفي رو 10 بار بزنه تا وقت بگذره."
"نه عزيزم منظورش اين بود كه يه دفعه پانشين بريزيد تو خيابون و جشن صعود بگيريد آبرومون جلو چندتا خبرنگار خارجي بره!"

با عرض معذرت از مجري، گزارشگر و رييس فدراسيون هاكي جناب اقاي شفيع. ولي ميخواستي شلوغ بازي در نياريم و تخمه نشكنيم ديگه چرا افتضاح گزارش ميكني؟! اي بابا.

از اينجا




برد تيم به كنار خدايي شفيع حسابي روي اعصابم داشت لي لي ميكرد.....اين نشون از تكثر علي دايي در تمام زمينه هاست!كاشكي اينقدر شجاع باشيم كه قبل از اينكه با اردنگي بندازنمون بيرون خودمون با عزت و اخترام بريم!

از اينجا




پير دير و مرشد رهروان طريقت، استاد بهرام شفيع!!! ايشون هم پايه‌گذار يك سبك گزارشگري در ايران بود: سبكي به اسم «چرند بگو و گزارش كن!!!» كماكان گزارشگراني مثل بهروان و خياباني دنباله‌رو اين سبكند (در حاليكه ميرزايي و يوسفي و علي‌فر سعي مي‌كنند دنباله‌رو سبك مدرن فردوسي‌پور باشند، هر چند شايد هيچ موفقيتي به دست نياورند). شفيع فرشته عذاب من است كه كاملاً مطمئن شده‌ام هر وقت گناهي مي‌كنم سر و كله‌اش پيدا مي‌شه و براي تنبيه من يك بازي خوب رو گزارش مي‌كنه (در واقع من رو محروم مي‌كنه): تشبيهات شفيع زبانزد خاص و عام است: «دفاع مثل يك سد بتوني است كه اينجور جلوي آب رو مي‌گيره. خب اگه سد يك ترك ور داره آب توش نفوذ مي‌كنه و بعد از مدتي سد ديگه نمي‌تونه آب رو نگه داره. بعد از يك مدتي سد خراب مي‌شه و مي‌شود آنچه كه نبايد بشود. حالا دفاع هم مثل همان سد است. بايد خيلي مواظب بود كه آب توش نفوذ نكنه و .....(ادامه دارد)» شما در همين حين مي‌بينيد كه دو تا گل زده شده و يك پنالتي هدر رفته و شش تا تعويض انجام شده ولي هنوز آقاي شفيع داره تئوري تشبيه دفاع به سد رو توضيح مي‌ده. مثلاً تو بازي آمريكا و كلمبيا تو جام جهاني آمريكا يادمه گير داده به آلكسي لالاس و اينكه چه اسم آنتيك و قيافه آنتيك‌تري داره و اين بابا گيتاريست بوده و تو كمپ زندگي مي‌كرده و ... تو اين فاصله دو تا گل زده شد كه يكيش رو اسكوبار كلمبيايي به خودشون زد و كلمبيا حذف شد و يارو مدافعه رو كشتند و دنيا خبر شد، ولي اين آقاي شفيع كماكان داشت جزئيات زندگي اين آلكسي لالاس رو شرح مي‌داد و فقط وقتي گل زده شد گفت: «حالا يك گل هم مدافع كلمبيا به خودشون مي‌زنه. به هرحال اين آلكسي دست دخترش رو گرفت و رفت ويرجينيا و .....»

از اينجا



Listening to: Soundtracks for "O'Brother Where Art thou?"
Recently Watched: Hero (Ying xiong)
Permalink   

لینکها:
صفحه اول وبلاگ    بالاترین

لینکدونی:

وبلاگها:

جدیدترین پستها:
Enough is enough...     به معين راي خواهم داد.Now Listening to: Richard St...     ميگم چقدر کيف داره وقتي آدم اصلا درسيو نخونده و بع...     The man with no name     Hi!    

آرشیو:
May 2005     June 2005     July 2005     August 2005     November 2005     February 2006     March 2006     April 2006     May 2006     June 2006     July 2006     August 2006     September 2006     October 2006     November 2006     December 2006     January 2007     February 2007     March 2007     April 2007     May 2007     June 2007     July 2007     August 2007     September 2007     October 2007     January 2008     February 2008     March 2008     April 2008     July 2008     August 2008     September 2008     October 2008     November 2008     January 2009     April 2009     May 2009     June 2009     November 2009     February 2010     October 2010     May 2012     July 2012     Current Posts