اعتماد به نفسم همیشه با دو فاکتور پولی که الان دارم و درآمد انتظاریم رابطه مستقیم داشته. در مقطعی که پول نسبتا خوب و بی زحمت به دست می آوردم خیلی خیالم راحت بود و احساس میکردم کاری نیست که نتونم انجام بدم. الان که مدتهاست درآمد درست حسابی ندارم و پس اندازم هم ته کشیده دوباره نگرانی های همیشگی زندگیم برگشته. این نگرانی اینه که مجبور شم در یک شرکت دولتی/نیمه دولتی کار کنم و همیشه در حال چرت زدن روی میز به آخر ماه فکر کنم که حقوقم به حسابم واریز شه و یا اینکه زیردست یکی دیگه کار کنم و مجبور باشم پیرو ایده های اون باشم. من دلم میخواد کارآفرین باشم. همیشه امید داشتم یک ایده بی نظیر (حداقل بی نظیر در ایران) به ذهنم برسه که بتونم پرورشش بدم و یک بیزنس موفق از توش دربیارم. گاهی فکر کردم که ایده هه رو پیدا کردم ولی یکم که گذشته و بیشتر فکر کردم بهش دیدم اونقدری که فکر میکردم خوب نبوده و بیخیالش شدم. نمیدونم چقدر دیگه میتونم منتظر بمونم که این ایده انقلابی رو پیدا کنم. الان بیشتر همدوره ایهای دانشگام کار میکنن و همین فشار روانی بهم وارد میکنه که همچنان بیکار و بی عار موندم.Labels: Diaries of one useless asshole
|