The Survivor - Part 12
Thursday, July 19, 2007 1:28 PM
هنوز هضم آنچه اتفاق افتاده بود برایم ممکن نبود. گیج و منگ از حقایقی که برایم آشکار شده بود به خواندن ادامه دادم:
شاید سوالات بعدیت این باشد که چرا ما بازگشته ایم، چرا جان همه انسانها را گرفته ایم و تو چه مزیتی داشته ای که استثنا شده ای؟
بعد از گذشت یک میلیون سال ما برای ادامه مسیر خود به سوی دانش به عنصر دیگری به نام ژرمانیوم نیاز پیدا کردیم. این بار اما شما انسانها نمی توانستید به عنوان رباتهای بیولوژیک در خدمت ما باشید بلکه طبق پیشبینی ما، مغرور از دانش ناچیز خود قصد جنگیدن با ما را می کردید. در آن صورت نه تنها همه شما کشته می شدید بلکه زمین نیز در اثر انفجار های هسته ای آلوده می شد و کار ما را برای استخراج و انتقال ماده مورد نیاز خود دشوارتر و با تاخیر همراه می کرد. از این رو تصمیم گرفتیم قبل از اینکه اتفاق ناخوشایندی رخ دهد زندگی ساکنان زمین را بگیریم.
اکنون که این نوشته ها را می خوانی، ما و تجهیزاتمان در حال استخراج ژرمانیوم از نقاط مختلف کره زمین هستیم.

ما به سادگی از طریق ارسال امواج الکترومغناطیسی با طول موج خاصی که باعث اختلال ناگهانی در ارتباط مغز وسایر اعضای بدن انسان می شود این کار را انجام دادیم.
۴۰ فرستنده که ۴۰ گوشه زمین را پوشش می دهند ۶ ماه پیش این امواج مرگبار را به سمت زمین ارسال کردند و چند روز پیش این امواج به زمین رسیدند و کار خود را انجام دادند. اطمینان داشته باش که خانواده ات و بقیه ساکنان زمین به آسان ترین و بی درد ترین صورت ممکن جان خود را از دست دادند. مرگ ایده آلی که اگر به زندگی خود ادامه می دادند ممکن بود هرگز به دست نیاورند.

اما چرا تو استثنا شده ای؟ ما قصد نابود کردن کامل نوع بشر را نداشتیم و به همین دلیل شیوه ای برای گرفتن جان ساکنان زمین پیدا کردیم که معدودی فرصت ادامه زندگی را پیدا کنند.
به خودت نبال. این انتخاب کاملا به صورت تصادفی انجام گرفته است. ۱۱مرد و ۸ زن از نژادهای مختلف و از نقاط مختلف زمین شانس بقا پیدا کرده اند: آنهایی که به صورت تصادفی در نقاطی قرار داشته اند که فرستنده های ما به عمد آنها را پوشش نمی داده اند.

با این حال ما اختیار هیچ یک از شما را برای انتخاب راه ادامه زندگی خود سلب نمی کنیم.
هر یک از شما ۳ انتخاب در پیش رو دارد:
۱- تشکیل یک جامعه کوچک در کنار سایر زنده ماندگان. در صورت انتخاب این گزینه، ما تو را به جزیره ی زیبا و خوش آب و هوایی که برای سکونت این جامعه در نظر گرفته ایم انتقال می دهیم. ما در زندگی شما در آنجا هیچ دخالتی نخواهیم کرد. بعد از بازگشت ما به سیاره خود، شما می توانید هر جای زمین که خواستید اقامت کنید.
۲- کمک به ما در انجام کارهایمان در زمین و پس از آن برگشتن به همراه ما به سیاره ما و البته نه برای گردش. نگران نباش ما آنجا نیازی به برده نداریم اما برای ادامه زندگیت باید خودت را با شرایط زندگی ما وفق بدهی. ضمن اینکه ممکن است به دلیل بعضی تفاوتها میان محیط سیاره ما و زمین، با مشکلات پیش بینی نشده ای در وضع سلامتی ات روبرو شوی و حتی چند روز هم نتوانی زنده بمانی. در صورت انتخاب این گزینه تو را به یکی از معادن منتقل میکنیم تا در کنار بقیه رباتها و کارگران در کار استخراج مشارکت کنی.
۳- ادامه زندگیت به تنهایی و به هر شکلی که مایل هستی. در این صورت ما هیچ کاری با تو نخواهیم داشت هرچند به تو اخطار میکنیم بقای تو در این شرایط دشوار و کوتاه خواهد بود.

برای انتخاب یک شبانه روز فرصت داری. بعد از آن می توانی با لمس کردن گزینه مورد انتخاب خود ما را باخبر کنی تا اقدام لازم را انجام دهیم.

این نامه را با پاسخ به سوال دیگری که شاید فکر کنی ما جوابش را میدانیم تمام میکنیم.
سوال اینست: آیا خدایی وجود دارد؟ ما از شما بسیار هوشمنتدتریم، صدها هزار سال زودتر از شما حیات را آغاز کرده ایم و به مرزهایی از دانش رسیده ایم که برای شما قابل درک نیست اما هنوز به پاسخ این سوال دست نیافته ایم. در بین ما نیز برای پاسخ این سوال دو دستگی وجود دارد هرچند به کلی وجود یا عدم وجود خدا برای ما مساله مهمی نیست.
ما در طول میلیونها سال حیات هوشمند اثری از یک وجود خارجی که شرایطی داشته باشد که آنرا خدا بنامیم نیافته ایم با این حال وجود پدیده هایی که امکان تصادفی بودن آنها ناچیز است باعث شده است تا وجود او را به کلی منکر نشویم. شاید همانطور که ما نسبت به شما بسیار برتریم موجودات دیگری هم همین برتری را نسبت به ما داشته باشند و موجودی که از همه گونه ها هوشمندتر است همان خدا باشد.

منتظر تصمیمت هستیم.

(ادامه دارد)
Permalink   

لینکها:
صفحه اول وبلاگ    بالاترین

لینکدونی:

وبلاگها:

جدیدترین پستها:
در ستایش بی‌خیالی     مطلبم نمیاد دیگه. الان کلی فکر کردم که یک چیزی بنو...     دخترک برای اجرای رسیتال آماده می شود ولی آنقدر اضط...     خوشبختانه محل زندگی و جاهایی که رفت و آمد میکنم طو...     Saddest Songs 1Saddest Songs 2     The Survivor - Part 11     the history of sticking middle finger as an insult     The Survivor - Part 10     توصیه میکنم این مقاله را بخوانید. کمی طولانی است ...     The Survivor - Part 9    

آرشیو:
May 2005     June 2005     July 2005     August 2005     November 2005     February 2006     March 2006     April 2006     May 2006     June 2006     July 2006     August 2006     September 2006     October 2006     November 2006     December 2006     January 2007     February 2007     March 2007     April 2007     May 2007     June 2007     July 2007     August 2007     September 2007     October 2007     January 2008     February 2008     March 2008     April 2008     July 2008     August 2008     September 2008     October 2008     November 2008     January 2009     April 2009     May 2009     June 2009     November 2009     February 2010     October 2010     May 2012     July 2012     Current Posts