پسرم گل بود... هیچوقت ندیدم به دختری حتی نگاه کنه. سرش به کار خودش بود. اصلا به دخترا کاری نداشت... مادر می گفت و زار زار می گریست. پسرش را ماه قبل در یک تصادف رانندگی از دست داده بود.
خواهر گفت: مامان اولا که اینجوری بودن هنر نیست. ثانیا تا کی میخوای به شیون و زاری ادامه بدی؟ نمیشه که تا ابد زندگیمون را سیاه کنیم به خاطر داداش.
مادر بی اعتنا به حرفهای دخترش ادامه داد: تو این دنیایی که پسرا همه جور کثافتکاری میکنن حتی دوست دختر هم نداشت. فقط به فکر درس و مشقش بود... همه دخترای فامیل آرزو داشتن یک گوشه چشمی نشونشون بده...
خواهر که کلافه شده بود کیفش را برداشت. مقنعهاش را که دور گردنش انداخته بود روی سر کشید و خداحافظی کرد تا به دانشگاه برود.
وقتی برگشت مادر دیگر شیون نمیکرد. دختر از اینکه نصیحت صبحش این همه بر مادرش تاثیر گذاشته بود خوشحال شد اما به روی مادر نیاورد تا یک وقت دوباره داغش تازه نشود و شروع نکند. او هیچ وقت نفهمید که مادر بعد از رفتنش سراغ لپتاپ داداش رفته بود و بزرگترین آرشیو پورنویی که بشریت به خود دیده است آنجا یافته بود.
God is great, but Satan is greater Monday, November 03, 2008 10:06 AM
دختر جوان زیبا و باهوشی به نام الناز بود که تحصیلات دانشگاهی را با بهترین نمرات به پایان رساند و در یک شرکت خصوصی معتبر مشغول به کار شد. اما پس از مدتی با مشکلی مواجه شد: چیزی که برای روسا و سایر کارمندان جالب بود نه هوش و استعدادش بلکه صورت زیبا و جذابیتهای زنانه اش بود. به عمد در کارها و گزارشهایش اشتباهات فاحش مرتکب می شد اما هیچ کس خرده ای بر او نمیگرفت. گویی که فقط به خاطر اینکه حضورش فضای شرکت را تلطیف میکرد حقوق میگرفت و نه هیچ چیز دیگر. این موضوع خیلی آزارش میداد. پس تصمیم گرفت بدون هیچ آرایشی سر کار برود. حتی ابروها و موهای صورتش را برای مدتهای طولانی برنمی داشت. اما این موضوع هم تاثیری در توجه همکارانش به او نداشت. چند بار کارش را عوض کرد اما اوضاع فرقی نکرد. یک روز با خودش فکر کرد کاش می شد در یک جعبه بزرگ مثل جعبه یخچال بودم و فقط ۲ سوراخ داشت که میتوانستم بیرون را ببینم و کارهایم را انجام دهم. ناگهان به فکرش رسید که این وسیله قبلا اختراع شده و نامش چادر است. پس کارش را عوض کرد و چادری شد و در یک شرکت دولتی استخدام شد اما آنجا هم کار زیادی نبود که انجام دهد و از استعدادش استفاده کند. سال بعد او در یک تصادف رانندگی در سن ۲۶ سالگی کشته شد. روحش شاد.