The survivor - Part 4
Friday, March 23, 2007 5:46 PM
در مورد زنده های احتمالی چه فرضهایی میتوانستم بکنم؟ یک دختر زیبا که با هم دوباره زمین را پرجمعیت کنیم و آدم و حوای مدرن بشویم! یا شاید هم چندین دختر! اگر چه فکر سکسهای ffffffffffffffffffm وسوسه انگیز بود ولی حسادتها و موذی گریهایی که از زنان سراغ داشتم باعث میشد مورد اول را ترجیح بدهم. و یا شاید هم یک مرد! فکرش را بکن گی باشد! پوفففف.. اصلا دوست ندارم هر روز صبح با چیز اون مرد در پشتم از خواب بیدار بشم.
یا شاید هم یک دختر و چند مذکر. این می‌توانست موجب کینه و نفرت و قتل بین ما مردان شود. در این صورت من حتما از چنین جدل مزخرفی کنار میکشیدم. این همان کاری نبود که قبلا هم در تمام عمرم کرده بودم؟ آه.. بمیر بزدل.
از این افکار احمقانه خنده ام گرفت. هنوز زنده ماندم هم در ابهام بود ولی به پرجمعیت کردن زمین فکر میکردم. ولی چرا احمقانه؟ مگر نه اینکه همه آدمها یک عمر تحصیل میکنند، کار میکنند و پول جمع میکنند و صد کار دیگر میکنند فقط برای اینکه بتوانند جفت دلخواه خود را بدست بیاورند و تولید مثل کنند؟

این آدم باقی مانده هر که بود - جز اینکه مردی همجنسگرا باشد - باید پیدایش میکردم.
ولی چطوری؟ به نظر میرسید اینترنت تنها راه موجود باشد اگرچه به هیچ وجه راه مطمینی نبود. معلوم نبود ان فرد به اینترنت دسترسی یا با آن آشنایی داشته باشد. چطور میتوانم زنده ماندنم را از میان صدها ترابایت اطلاعات موجود در اینترنت توی چشم افراد زنده مانده احتمالی بیندازم؟ راه حل سایتهایی بودند که جدید ترین تراکنش های اتفاق افتاده درشان را نمایش می دادند. چیزی مثل همین بلاگرولینگ یا گوگل بلاگسرچ. باید هرچه از این سایتها بود پیدا میکردم و زنده بودنم را در آنها جار میزدم.

وبلاگم را باز کردم و خطوط زیر را در آن نوشتم:

It's May 4, 2007, 2:20pm GMT. I have survived the great disaster and if you are reading these lines, it means you have, too. please let me know of your existance as soon as possible. email me to amir@whateva.com, or call +989677675667


با استفاده از مترجم التاویستا مطلب را به فرانسه، اسپانیایی، چینی و هر چیز دیگری ترجمه کردم و زیرش گذاشتم و پست کردم. بعد هم در بلاگرولینگ خودم را پینگ کردم. واقعا چقدر ممکن احتمال داشت از این راه کسی من را پیدا کند؟ به هر حال فعلا از هیچ چی بهتر بود.

باز فکرم مشغول شد... حتی اگر این آدم یا آدمهای زنده مانده را پیدا کنم اگر در جای دورافتاده ای مثل قاره امریکا یا اقیانوسیه باشند چه طور میتوانم پیششان بروم یا آنها پیش من بیایند؟ این یک فیلم هالیوودی مسخره نیست که من پشت یک بویینگ بشینم و بعد از نیم ساعت ور رفتن با دکمه هایش خلبانی یاد بگیرم و یکسره تا نیوزلند پرواز کنم.

تلاش کردم بدبینی که جز تفکیک ناپذیر زندگی ام قبل از فاجعه بزرگ بود حداقل تا مدتی کنار بگذارم چون کمکی بهم نمیکرد.
شروع به جمع کردن وسایل ضروری ام کردم. باید تا قبل از تاریک شدن هوا در خانه جدیدی مستقر میشدم.

(ادامه دارد...)
Permalink   

لینکها:
صفحه اول وبلاگ    بالاترین

لینکدونی:

وبلاگها:

جدیدترین پستها:
یکی دو ماه هست که تصمیم گرفتم pronunciation ام رو ...     The survivor - Part 3     The survivor - Part 2     The survivor - Part 1     شباهتهای فیلم ۳۰۰ و واقعه کربلا برام جالبه. در هر ...     پوفففف.... الان بعد از دو روز تلاش، پرندگان خارزار...     الان Rageh Inside Iran را دیدم. مستند بی-بی-سی درب...     Sun Green     Ice Princess یک teen movie محصول ۲۰۰۵ هست. ماجراش ...     واقعا دلم میخواد چیز دیگه ای غیر از فیلمهایی که دی...    

آرشیو:
May 2005     June 2005     July 2005     August 2005     November 2005     February 2006     March 2006     April 2006     May 2006     June 2006     July 2006     August 2006     September 2006     October 2006     November 2006     December 2006     January 2007     February 2007     March 2007     April 2007     May 2007     June 2007     July 2007     August 2007     September 2007     October 2007     January 2008     February 2008     March 2008     April 2008     July 2008     August 2008     September 2008     October 2008     November 2008     January 2009     April 2009     May 2009     June 2009     November 2009     February 2010     October 2010     May 2012     July 2012     Current Posts