The Survivor - Part 8
Monday, April 02, 2007 9:48 AM
چراغها را خاموش کردم و روی تختم دراز کشیدم و به آینده فکر کردم: می توانم خودکشی کنم. با کم دردترین و راحت ترین شکل ممکن. دیگر ترسناک به نظر نمیرسید. با این کار به میلیاردها نفری میپیوستم که دیروز مرده بودند. با خودکشی به تبعیضی (چه مثبت چه منفی) که در حقم شده بود پایان می‌دادم. گزینه خوبی بود ولی فعلا برای انجامش زود بود. باید کمی صبر کنم تا ببینم چه پیش خواهدآمد.
احتمال اینکه زنده های دیگر را پیدا کنم و پیششان بروم بسیار ناچیز است. در تنهایی چه کارهایی می‌توانم بکنم....

با صدای الارم موبایل بیدار شدم. ساعت ۸ صبح بود و هوا خنک و تازه کننده. هنوز ذهنم مشغول فکرهای دیشبم بود. انگار در تمام ساعاتی که خواب بوده ام مغزم همچنان روی این مساله بغرنج کار میکرده و به محض اینکه بیدار شدم نتیحه اش را اعلام کرد: باید همه لذتهایی که می‌توان به تنهایی از دنیا برد تجربه کنم. تا جایی که می‌توانم از اینجا دور بشوم و جاهای مختلف دنیا را ببینم و اگر طی این سفر آدمهای زنده‌ی دیگری پیدا کنم که چه بهتر. و در ضمن هر وقت شرایط زندگی و تنهایی برایم کاملا غیرقابل تحمل شد خودکشی میکنم.
منطقی به نظرم رسید.

از جایم بلند شدم. دوش گرفتم و از خوراکیهای مختلفی که داشتم صبحانه مفصلی خوردم.
باید خودم را برای سفر بزرگ آماده میکردم. این آماده سازی شاید چند روزی طول میکشید. باید روی کاغذ همه چیزهای مورد نیاز را لیست کنم. یک ماشین خیلی راحت و خوب پیدا کنم و مسیر سفر را هم مشخص کنم.

برخلاف گذشته که همیشه دوست داشتم در خانه بمانم، هوس کردم بیرون بروم ودر هوای آزاد قدم بزنم و فکر کنم.
لباس پوشیدم و از خانه بیرون رفتم. مشغول پایین رفتن از پله ها بودم که یکدفعه چراغهای راهروها خاموش شد. آه‌ه‌ه... به نظر میرسید چیزی که بیش از همه نگرانم میکرد بالاخره اتفاق افتاده: قطع برق و متعاقب آن قطع سیستمهای مخابراتی و اینترنت و آب. البته ممکن بود فقط برق ساختمان یا محله ما قطع شده باشد. تا جایی که یادم می آمد قبلا اتفاق نیفتاده بود که برق کل تهران همزمان قطع شود بنابراین شاید برق بعضی جاها هنوز وصل باشد. ای کاش اطلاعاتم از برق یا لااقل توزیع آن در تهران بیشتر بود.

بالاخره به طبقه همکف رسیدم. از در بیرون رفتم و در خیابان اصلی شروع به پیاده روی کردم که صدایی توجهم را جلب کرد. صدای خش خش از مغازه ای می‌امد که دیروز درش را شکسته بودم. یعنی آدم دیگری همین نزدیکی‌ها زنده مانده بود؟ به طرف مغازه رفتم و با احتیاط وارد شدم. کسی آنجا نبود. یک لحظه در گوشه‌ای تاریک چشمان درشتی را دیدم که برق میزدند. هنوز اطلاعات دریافت شده توسط چشمم، در مغزم تحلیل نشده بود که یک دفعه چنگالهای تیزی را دیدم که به سمت صورتم می‌آیند. بلافاصله خودم را کنار کشیدم. و جانداری که به من حمله ور شده بود کنار در شکسته مغازه فرود آمد. حالا در نور می‌توانستم او را ببینم: یک گربه سیاه و لاغر. انگار که دچار توهم شده بود و خود را پلنگی بزرگ و وحشی تصور میکرد. جلو من گارد گرفته بود و به چشمانم خیره شده بود. به دقت مواظبش بودم تا واکنش مناسب به حمله اش نشان بدهم. بعد از چند ثانیه به سمتم جهید. با تمام قدرتی که داشتم لگدی به سمتش حواله کردم که زیر فک‌اش فرود آمد. گربه کمی آنطرف تر افتاد. بعد سریع بلند شد، ناله ای کرد و با سرعت عجیبی دور شد.
از زمان وقوع فاجعه بزرگ به جانداران غیر از انسان فکر نکرده بودم. پس آنها هم زنده مانده بودند...
شوکه شده بودم. چطور گربه هایی که اگر از کنارشان هم رد می‌شدی پا به فرار می‌گذاشتند حالا این طور گستاخ و مهاجم شده بودند؟ آیا آنها هم از آنچه اتفاق افتاده بود باخبر بودند و حالا در مقابل انسان تنها و آسیب پذیر احساس قدرت می‌کردند؟
یادم باشد وسایل دفاعی را در لیست لوازم مورد نیاز سفرم قرار دهم...

(ادامه دارد...)
Permalink   

لینکها:
صفحه اول وبلاگ    بالاترین

لینکدونی:

وبلاگها:

جدیدترین پستها:
"It's one of those irregular verbs. I detain, you ...     The survivor - Part 7     The survivor - Part 6     whites and colors don't mix     In praise of inner beauty     The survivor - Part 5     The survivor - Part 4     یکی دو ماه هست که تصمیم گرفتم pronunciation ام رو ...     The survivor - Part 3     The survivor - Part 2    

آرشیو:
May 2005     June 2005     July 2005     August 2005     November 2005     February 2006     March 2006     April 2006     May 2006     June 2006     July 2006     August 2006     September 2006     October 2006     November 2006     December 2006     January 2007     February 2007     March 2007     April 2007     May 2007     June 2007     July 2007     August 2007     September 2007     October 2007     January 2008     February 2008     March 2008     April 2008     July 2008     August 2008     September 2008     October 2008     November 2008     January 2009     April 2009     May 2009     June 2009     November 2009     February 2010     October 2010     May 2012     July 2012     Current Posts